صهيونيسم به مثابه بدفرجامي يک ايده نژاد پرستي اعتقادي (3)


 

نويسنده: حسين پندار رودسري (1)




 

4 . اقتصاد و يهود ستيزي
 

به رغم همه فشارهاي مذهبي که در قرون وسطي بر يهوديان وارد آمد اما باز ايشان جزء جداي ناپذير طبقات متمايز بودند بدان سبب که جامعه يهوديان تعلقي به نظام فئوداليته نداشتند و حتي در پائين ترين سطح به دستفروشي و پيشکاري و کاسبي روي مي آوردند ، وضعشان به مراتب از اکثر مردمي که در نظام سرواژي به عنوان رعيت مي زيستند بهتر بود.
يهوديان بواسطه دارا بودن وضع مطلوب مالي توانستند با اشرافيت نظام فئودالي که دارنده ي خصلت فئودالي و به ويژه در کشورهايي که به دور از وجدان ملي بودند ؛ ارتباطات بسيار مناسبي برقرار کنند . اين امر وضع عمومي يهوديان را بسيار بهبود بخشيد اما در کشورهايي که نظام فئوداليته اندک اندک برچيده شد ؛ اشرافيت با سلطنت پيوند خورده تا دولت را در اختيار بگيرد گرفته ( دولت شکل ملي به خود مي گيرد ) ؛ وضع يهوديان تنزل يافت مثل انگلستان و فرانسه . (2)
تجربه مضايقي که يهوديان در قرون پيش متحمل شده بودند ايشان را به سوي تجارت کشانيد چرا که بدين وسيله از مصادره املاک و اموالشان مصون مي ماندند که اصولا با خصلت پول پرستي ، حرص و آزشان گره خورد . پس رو به اقتصادي آوردند که منقول باشد . تجارت و موفقيات اقتصادي يهوديان ، آنها را مورد توجه کشورهاي اروپايي قرار داد . به قول سيسيل روث : « در قرون مظلمه ( وسطي ) بازرگاني اروپاي غربي بيشتر در دست جهودان بود . » در اسناد کارولنژي (3) ( Carolingians ( يهود و بازرگاني به صورت دو کلمه مترادف و به جاي هم بکار رفته است . اما با رشد طبقه بازرگانان محلي ، يهوديان ، شغل پر رونق انواع تجارت سنتي را از دست دادند و تنها به وام دادن و نزول خواري و بهره گرفتند پرداختند . خصلت اخير به صورت جزء لاينفک يک يهودي گرديد به نحوي که يک يهودي مترادف شد با ربا خواري ، چهره اي که شکسپير از شايلاک در تاجر ونيزي نشان مي دهد بيانگر عقده حقارت ، تنفر ايشان نسبت به انسانيت و انتقام از نوع بشر است .
اگر چه بر اساس انجيل لوقا ، ربا خواري حرام بود اما پادشاهان و اشراف و اسقف ها و صومعه ها که محتاج پول نقد بودند ، رو به يهوديان آوردند ، فرامين کليسا را کنار گذاشتند و به بهانه اينکه ربا خواري توسط غير مسيحيان صورت مي گيرد آن را جايز شمرده و از يهوديان وام گرفتند . اين امر علاوه بر اينکه بازرگاني قرون وسطي را در اختيار يهوديان قرار داد ، بر قدرت مالي ايشان افزود . حرص و آز يهوديان در ربا خواري گاه بهره پول را به رقم اعجاب انگيز 86% مي رساند . (4)
حضور يهوديان در تاريخ اقتصادي انگلستان به زمان ويليام فاتح بر مي گردد که يهوديان در اين زمان به صنف ربا خواري سلطنتي در آمدند که کار اصلي شان فراهم آوردن اعتبارات لازم براي امور سياسي و اقتصادي بود . به زودي يهوديان مبدل به غول هاي اقتصادي انگلستان شدند که طبيعتا ناخشنودي بسياري را در سطح جامعه ايجاد کرد آنهم با بهره برداري بسيار بالايي که مي گرفتند .
اما با به هم خوردن اوضاع اقتصادي و اجتماعي انگلستان و بالا گرفتن بحران اقتصادي نا آرامي هاي اجتماعي ، حکم به مصادره اموال و اخراج يهوديان داده شد و يهوديان رو به کشورهاي ديگر کردند از جمله فرانسه . (5)
اما در فرانسه قرن سيزدهم نيز چيزي جز اخراج از املاک فيليپ زيبا در انتظارشان نبود چرا که بحران اقتصادي اين عصر نيز گريبان فرانسه را گرفته بود و فيليپ کوشيد تا با فشار بر يهوديان مشکلات را کاهش دهد و آنان را مجبور به پرداخت صد هزار ليور سال 1292 م و دويست پانزده هزار ليور در سال هاي 1295 و 1299 و 1302 و 1305 م نمايد . در نهايت جامعه فرانسه نيز نتوانست اين عنصر ربا خوار را در خود نگه دارد و در نهايت در 21 ژوئن 1306 م دستور سري مصادره اموال يهوديان صادر شد و ايشان را از فرانسه اخراج کردند . اگر چه جانشينان فليپ کوشيدند يهوديان را به فرانسه بازگردانند ولي هيچ گاه اين مسئله تحقق نيافت و تا پايان قرن چهاردهم فرانسه نيز مانند انگلستان از يهود تهي شد . (6)

نتيجه
 

آنچه در مطالعه تاريخ يهود و تورات و سرگذشت پر فراز و نشيب قوم يهود به چشم مي خورد . تأثير و نفوذ آئين و تعليمات ديني آن است . يهوديت هم ويژگي تکاليف فردي و هم موقعيت شخصي افراد ( که ويژگي هاي قومي و قبيلگي است ) را تعيين مي کند و همين ويژگي قومي است که بعدها با بهره گيري از وسايل اقتصادي و سياسي توانست منتهي به پايه گذاري صهيونيسم گردد .
جالب تر اينکه راهبردي بودن آئين يهود که ويژگي هاي مزبور را دارد ،همه چيز از جمله تکاليف فردي گرفته تا وظايف جمعي و سياسي را در بر مي گيرد اين امر جايگاه فرد در قوم و قوم در جامعه يهودي را به خوبي نشان مي دهد که کاملا يک ويژگي اختصاصي است به نحوي که در ديگر اديان آن را نمي توان يافت اما به تواتر در تورات از آن ياد شده است : « قوم برگزيده » اين خود برتر بيني و خاص بودن قوم يهود که خداوند ( بزعم يهوديان ) در جاي جاي تورات ،آن را قوم خويش و متمايز از تمام ملل مي داند ته مايه اصلي يهوديت است که در هيچ آئين و ديگري يافت نمي شود .
مباني نژاد گرايي يهوديت برگرفته از تعاليمي است که اين قوم به خداوند منصوب مي کند و تعريف مزبور است که يهوديت را معني مي دهد . راسيسم يا نژاد گرايي اگر چه از مباني اصلي تاريخ اروپا محسوب مي شود اما هويت اصلي خويش را از يهودي ستيزي ، برگرفته از تصليب عيسي ( ع ) توسط يهوديان مي گيرد .
شايد اگر تاريخ به نحو ديگري رقم مي خورد و منتهي به تفوق يهوديت مي شد ، بدون شک شاهد حوادث به مراتب شديدتر از سوي ايشان مي شديم ، چرا که اين جنگ جنگ يک ايده نژادي در برابر تمام اقوام و ملل و مذاهب ديگر بود که يهوديت با تشکيل دولت محلي اسرائيل به دنبال تحقق هدف دست اندازي به منابع مسلمين و مناطق استراتژيک مهم دنيا و تکميل اميال ماديگرايانه خود بود . اما عجيب تر از همه اين ها عملکردشان در عصر نازيسم است . يهوديان به رغم اينکه اوضاع را تحت کنترل داشتند اما از تحريف تاريخ نيز ابايي نداشتند . ايشان با مظلوم نمايي خويش بر آن بودند ، بتوانند ، وضعيت را براي پي افکني دولت اسرائيل فراهم آورند . نسل کشي ، قتل ،شکنجه ، کشتار ،اتاق گاز و نابودي 6 ميليون يهودي در اردوگاه هاي آشويتس و داخائو ، چنان توسط منابع ارباب جمعي رسانه ها ، کتاب ها ، فيلم ها و ... تکرار شد که جزئي از بديهي ترين حوادث تاريخي گرديد و حتي با ايده هولوکاست ، تحقيق در باب مسائل مزبور را براي هميشه بايکوب کرد که براي مطالعات تاريخي امري شگفت انگيز و حماقت بار است .
اين در حالي است که روژه گارودي در کتاب تاريخ يک ارتداد اثبات کرد که هيچ گونه سند و مدرکي در باب وجود کوره هاي آدم سوزي در اردوگاه هاي نازيها وجود ندارد . (7) همين طور عنوان « طرح [ راه حل ] نهايي » که توسط يهوديان به معني قتل عام و نسل کشي يهوديان مطرح شده ، تنها ايده گورينگ بود براي اخراج جمعي يهوديان به ماداگاسکار ... و حتي گويلز در يکي از نامه هاي خصوصي خويش سال 1943 عنوان مي کند : « بالاخره روزي يهوديان را از برلين اخراج مي کنيم . »
يعني هنوز برلين به عنوان پايتخت نازيسم داراي تعداد کثيري يهودي در خود است ، به واقع دولت نژاد گراي نازيسم تا اين سال حتي نتوانست برلين را از وجود يهوديان پاک کند . پس چگونه است که بر آن بوده که نسل ايشان را ريشه کن کند البته بحث و بررسي نازيسم و نژادگرايي ايشان خارج از حوصله بحث ماست و احتياج به فرصت ديگري دارد .
از سوي ديگر ، يهوديت جواب اعمال خويش را در تاريخ گرفت . آنگونه که در اصرار به قتل فجيع عيسي ( ع ) در بعد مذهبي ، و ربا خواري ، حرص و آز و تنگ نظري شان در بعد اقتصادي ،همگان را از ايشان راند و احساس تنفر و کينه را از يهوديت در دل ديگران پروراند . اين تحقير ، سرخوردگي ، کينه جويي و انتقام ارثيه اي بود براي صهيونيسم براي پي افکني نامشروع ترين دولت تاريخ و درهم کوفتن اعراب مسلماني که در دل تاريخ کمترين اجحاف را نسبت به ايشان داشته اند .
« نژاد پرستي صهيونيسم ،خطري است نهفته در دل اسرائيل براي نوع بشريت . »

پي نوشت ها :
 

1 . عضو هيئت علمي دانشگاه پيام نور شهرستان بهشهر.
2 . اسماعيل شاهاك ،‌تاريخ يهود ، مذهب يهود ، ترجمه مجيد شريف ( تهران ك چاپخش ،‌1376 ) ، ص 139 .
3 . منصوب به كارولنژ .
4 . نوذري ، همان ،‌ص 198 .
5 . كستلر ، همان ،‌ص 200 .
6 . همان ،‌ص 208 .
7 . روژه گارودي را نمي توان منكر هولوكاست دانست . وي از افرادي است كه معتقد است صهيونيسم از هولوكاست سوء استفاده كرده و در مورد آن بزرگ نمايي كرده و رقم نهايتا 200 هزار كشته يهودي در جنگ دوم را 6 ميليون جا زده اند . ( فصلنامه 15 خرداد )
 

منبع: نشريه 15 خرداد شماره 17